ورداشتن

لغت نامه دهخدا

ورداشتن. [ وَ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول ، برداشتن. ( ناظم الاطباء ): زنبیل را وردار بگذار آن گوشه. ( فرهنگ فارسی معین ). || ورداشتن جامه ؛ قناس داشتن آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || افراشتن. ( ناظم الاطباء ). بلند نمودن. ( از ناظم الاطباء ). || تحمل کردن. تاب آوردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : من چشمم ورنمیدارد که کسی را گرسنه و تشنه ببینم. ( از فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانه جمال زاده ). || فروبردن چیزی در مقعد یا فرج.
- شاف ورداشتن ؛ شاف گذاشتن.
- || مفعول شدن از عمل مباشرت با جنس مخالف یا هم جنس. ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ معین

(وَ. تَ ) (مص م . ) ۱ - برداشتن . ۲ - تحمل کردن . ۳ - فرو بردن چیزی در مقعد یا فرج .

ویکی واژه

برداشتن.
تحمل کردن.
فرو بردن چیزی در مقعد یا فر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان