لغت نامه دهخدا
سالارآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی باختر زربانی و 2 هزارگزی جنوب راه فرعی موزبانی به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 320 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه رازآوری تأمین میشود و محصول آن غلات ، توتون ، چغندر قند، حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است. در فصل خشکی بدانجا اتومبیل میتوان برد و تپه ای از آثار قدیم درآنجا وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
سالارآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه شهرستان سنندج واقع در 54هزارگزی شمال باختری قروه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است.آب آنجا از چشمه تأمین میشود محصول آن غلات ، حبوب ، دیم ، لبنیات جزئی ، قلمستان و میوه جات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. در تابستان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 5 ).
سالارآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 18هزارگزی شمال باختری کرمانشاهان و 1هزارگزی جنوب شوسه روانسر. هوای آن سرد است و دارای 40 تن سکنه میباشد. آب آنجا از رودخانه قره سو تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب دیمی ، شغل اهالی زراعت وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
سالارآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری نهاوند و 4هزارگزی جنوب راه شوسه نهاوند بملایر. هوای آن سرد و دارای 70 تن سکنه است. آب آن از رودخانه خرچنگ رود تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب ، چغندر، توتون کنجد، انگور، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است این ده را محمودآباد نیز میگویند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).