عودت

عودت، یا عودة، واژه‌ای است که به معنای بازگشتن و مراجعت کردن به کار می‌رود. این کلمه در زبان عربی کاربردهای متعددی دارد و در زمینه‌های مختلف می‌تواند به معنای بازگشت به مکان، وضعیت یا حالت خاصی باشد. مفهوم عودت به نوعی با احساس nostalgia یا دلتنگی نیز در ارتباط است، چرا که انسان‌ها به‌طور طبیعی تمایل دارند به جاهایی که برایشان آشنا و دوست‌داشتنی است بازگردند. در ادبیات و فلسفه نیز، مفهوم عودت گاهی به بازگشت به ریشه‌ها و هویت اصلی اشاره دارد. این بازگشت می‌تواند به‌عنوان یک سفر درونی تلقی شود که در آن فرد به دنبال درک عمیق‌تری از خود و محیطش است. به همین دلیل، عودت نه تنها یک عمل فیزیکی، بلکه یک تجربه عاطفی و معنوی نیز به حساب می‌آید. در نهایت، این واژه نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق انسان با زمان و مکان است و به ما یادآوری می‌کند که بازگشت به گذشته می‌تواند فرصتی برای یادگیری و رشد باشد.

لغت نامه دهخدا

عودت. [ ع َ دَ ] ( ع مص ) عودة. بازگشتن. مراجعت کردن. رجعت کردن. || ( اِمص ) بازگشت. برگشت: گفت گرگان محل عودت است و اینجا بودن روی ندارد، به استرآباد باید آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56 ). و رجوع به عودة شود.
- عودت دادن؛ رد کردن. بازگردانیدن. مسترد داشتن. مراجعت دادن.
عودة. [ ع َ دَ ] ( ع مص ) برگردیدن. نو بازگشتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بازگشتن بسوی کسی پس از روی گردان شدن از وی. ( از اقرب الموارد ). عودت. عَود. مَعاد. رجوع به عود و عودت و معاد شود.
عودة. [ ع َ دَ ] ( ع ص، اِ ) مؤنث عود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ماده شتر و یا گوسپند کلانسال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عَود شود. و آن برای میش ماده به کار نمیرود. ( از ذیل اقرب الموارد ). ج، عِوَد. ( اقرب الموارد ): و چون بزرگ شود [ بچه ناقه ] و دندان ناب او بزرگ شود، نر را عود خوانند و ماده را عودة، و آن در چهارده سالگی بود. ( تاریخ قم ص 177 ).
عودة. [ ع ِ وَ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَود. رجوع به عود شود.
عودة. [ ع َ دَ ] ( اِخ ) ابن حرب، مشهور و ملقب به ابوتایِه حویطی ( 1275-1342 هَ. ق. ). وی از شیوخ شجاع عرب در بادیه بشمار میرفت و در انقلاب و مبارزه عرب به مخالفت با ترکان عثمانی در جنگ بین الملل اول، او را سهم بسزایی بوده است. عوده از دوستان نزدیک لورنس عرب بود و سرگذشت وی با داستانهایی درآمیخته است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 5 ص 272 شود.
عودة. [ ع َدَ ] ( اِخ ) حسین بن مصطفی. رجوع به حسین عودة شود.

فرهنگ معین

(عُ دَ ) [ ع. عودة ] ۱ - (مص ل. ) باز - گشتن، برگشتن. ۲ - (اِمص. ) بازگشت.

فرهنگ فارسی

بازگشتن، برگشتن، بازگشت
۱ - ( مصدر ) بازگشتن مراجعت کردن ۲ - ( اسم ) بازگشت.

جملاتی از کلمه عودت

هر آن فیضی که در قوس صعودت رسد در کشف ایمان از وجودت
چون ساخته شد به طالع مسعودت شد آب از آن نهر و به کلی مقصود
قوس نزول تو بیامد بسر قوس صعودت نبود در نظر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم