استغنا

فرهنگ عمید

۱. توانگری، بی نیازی.
۲. توانگر شدن، بی نیاز شدن.
۳. مناعت طبع، وارستگی.
۴. (تصوف ) بی نیازی خداوند.
۵. اظهار بی تمایلی معشوق به عاشق برای برانگیختن اشتیاق وی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) توانگری خواستن خواستار بی نیازی بودن. ۲ - توانگر شدن بی نیاز گشتن. ۳ - ( اسم ) بی نیازی توانگری. ۴ - عدم تقید بی قید بودن. ۵ - ناز. ۶ - حالتی است که عارفان کامل بدان نایل آیند و آن بی نیازی از ماسوی الله ( آنچه جز خداست ) و نیاز و فقر در برابر خداوند است. یا استغنائ از... بی نیاز شدن از... یا استغنائ بخرج دادن. بی نیازی نمودن استکبار. یا استغنائ طبع. مناعت طبع بلند طبعی بی پروا بودن نسبت بامور جزئی و ناچیز.

جمله سازی با استغنا

من خمارآلود و ساقی گرم استغنای حسن می رسد جان بر لبم تا می به ساغر می کند
در مقامی که قناعت بلد استغناست کاروان چون تپش از موج گهر می‌گذرد
وقتی نگاهی رسم بود از چشم سنگین دل بتان آن رسم هم منسوخ شد در عهد استغنای تو
خواب راحت می کنم در سایه بال هما تا ز استغنا کشیدم سربه زیربال خویش
خوشا روزی‌ که نقاش نگارستان استغنا کشد تصویر من چندانکه بیرون آرد از رنگم
می پرد در جستن پروانه چشم روشنش گرچه در ظاهر بلند افتاده استغنای شمع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال لنورماند فال لنورماند فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس