پشت برگاشتن

لغت نامه دهخدا

پشت برگاشتن. [ پ ُ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) روی گردانیدن. پشت کردن. || گریختن. فرار. بهزیمت رفتن :
بزرگان چنین پشت برگاشتند
بشب دشت پیکار بگذاشتند.فردوسی.در آن خستگی پشت برگاشتند
در و دشت پیکار بگذاشتند.فردوسی.چو گویند کز جنگ برگاشت پشت
از آن به که گویند دشمنش کشت.اسدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۲- زمینهای موجود را برای زراعت بین دهقانان بحکم قرعه توزیع کردن . یا پشت کردن بر چیزی . ترک آن گفتن . یا پشت کردن کتاب . جلد کردن آن تجلید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم