گرم گوی

لغت نامه دهخدا

گرم گوی. [ گ َ ] ( نف مرکب ) گوینده سخنان نرم و ملایم. آنکه سخنی دلفریب گوید. گوینده سخنان شیوا و دلچسب. ملیح :
چو کافور موی و چو گلبرگ روی
دلش رزمجوی و زبان گرم گوی.فردوسی.چو کافور گرد گل سرخ موی
زبان گرم گوی و دل آزرم جوی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( گرم گو ی ) ( صفت ) آنکه سخنان شیوا و دلچسب و دلفریب گوید : چو کافور گرد گل سرخ موی زبان گرم گوی و دل آزرم جوی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال احساس فال احساس فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت