رو ساختن

لغت نامه دهخدا

رو ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) شرمنده شدن و خجالت کشیدن. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( از فرهنگ فارسی معین ). در مقام انفعال گفته میشود. ( آنندراج ). || شرمنده کردن و خجالت دادن. ( لغت محلی شوشتر ). در وقت اعراض و بی التفاتی بچیزی رو را بوضعی که آثار ناخوشی از او عیان باشد می سازند و در مقام انفعال گفته میشود. ( از آنندراج ). کنایه از شرمنده کردن و خجالت دادن باشد. ( لغت محلی شوشتر ). || تصویر نوشتن. ( غیاث اللغات ).

جمله سازی با رو ساختن

معنى و ترتيبى كه از ضميمه ساختن آيات ساختن آيات مربوطبهانفال استفاده مى شود
نیازی میکنم عرض و برون میآیم از بزمش نخواهم تا قیامت ساختن ماتمگهی آنجا
و با آنها بين سخت دلى و مهربانى رفتار كن و برايشان بياميز بين نزديك گردانيدن وزياده نزديك گردانيدن و دور ساختن و بسيار دور ساختن، ان شاء اللّه.(544)
و بگفته مفسر معروف طنطاوى، سنگهائيكه براى بناى هرماول بكار رفته براى ساختن ديوارى در اطراف همه زمين كشور مصر، كافى است !
جز به گرمی بدگهر را رام نتوان ساختن آهن آتش تا نبیند، کی به فرمان می‌شود؟!
عشرتی‌گر نیست می‌باید به کلفت ساختن درد هم‌صاف است بهرسرخوشی‌مخموررا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال شمع فال شمع فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس