این جهان

لغت نامه دهخدا

این جهان. [ ج َ ] ( اِ مرکب ) دنیا. عالم مادی. مقابل آن جهان. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

آن جهان.

جمله سازی با این جهان

بر یاد تو، بی تو، این جهان گذران بگذاشتم، ای ماه و تو از بی خبران
نیست با سیم و زر بی اعتبار این جهان خوبیی، جز اینکه با آن میتوان کردن سخا
جهان و انسان‌هایی که در آن زندگی می‌کنند یکی نیستند. جهان آن چیزی است که میان انسان‌ها وجود دارد؛ و این جهان است که به باور من، امروز موضوع بزرگ‌ترین نگرانی‌ها و آشکارترین تردیدهاست.
عشق از او آبستن‌ست و این چهار از عشق او این جهان زین چار زاد و این چهار از عشق زاد
سعدی در این جهان که تویی ذره‌وار باش گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست
اگر ثابتهای بنیادی فیزیکی در طول دوره انقباض نهایی با مکانیک کوانتومی محاسبه شوند، تعجب‌آور نخواهد بود که این مقادیر با آنچه در این جهان وجود دارد متفاوت باشند. چرا که طبق تعریف، وجود این جهان محدود به دوره‌ای بین انفجار بزرگ و خرد شدن بزرگ است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی