لغت نامه دهخدا
نخستین که بنهاد گنج عروس
ز چین و ز برطاس و از هند و روس.فردوسی.ز برطاس و از چین سپه راندیم
سپهبد بهر جای بنشاندیم.فردوسی.ز برطاس والان و خزران گروه
برانگیخت سیلی چو دریا و کوه.نظامی.وگر گرگ برطاس را نشکرم
ز برطاسی روس روبه ترم.نظامی. || نام گروهی است که بلادهای فراخ دارندملحق بحد روم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام اممی است که صاحب بلاد واسعه باشند و همسایه رومند و این امت ها مسلمانند و زبانی خاص دارند که نه ترکی است و نه خزری نه بلغاری و طول مملکت آنان پانزده روز، راه است. رجوع به معجم البلدان شود :
به خزرانیان راست آراسته
ز چپ بانگ برطاس برخاسته.نظامی.و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 21، 258 و تاریخ گزیده و مرآت البلدان ج 1 ص 198 و معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود. || پوست روباه. ( برهان ). و رجوع به برطاسی شود.