صبره

لغت نامه دهخدا

( صبرة ) صبرة. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) هر چه برهم نشسته باشد از سرگین و بول و بعر در حوض. ( منتهی الارب ). || سختی سرمای زمستان. ( اقرب الموارد ). || وسط زمستان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
صبرة. [ ] ( اِخ ) ابن شیمان. وی از بنی حدان است و در روز جمل بر رأس ازد بوده و کشته شد. ( عقدالفرید ج 3 ص 335 و ج 5 ص 115 ).
صبره. [ ص َ رَ ] ( اِخ ) شهری است نزدیک قیروان و آن را منصوریه نامند و بنای آن بدست منادبن بُلُکّین است که منصوربن یوسف بن زیری بن مناد نامیده شده و نام یوسف بلکین صنهاجی است و این منصور پدر بادیس و بادیس پدر معز است که پادشاهان این ناحیت بودند و منصور به سال 386 هَ. ق. درگذشت و سیزده سال و چند ماه پادشاهی این بلاد او را بود.. و بکری گوید: صبرة متصل بقیروان است و آن را اسماعیل بن قاسم بن عبیداﷲ به سال 337 بنا کرد و در آنجا متوطن شد، و درخبر مهدی گوید: که دارالملک آنان مهدیه بود و چون ابویزید خارجی بر آنان خروج کرد اسماعیل بن قاسم بن عبیداﷲ به سال 334 ولایت یافت. پس بجنگ ابویزید بقیروان شد و شهر صبره را بناکرد و پس وی فرزند او آن شهر راوطن خویش گرفت و مالک آن شد و بیشتر شهر مهدیة خالی و ویران گشت. حسن بن رشیق قیروانی گوید :
بنفسی من سکان صبرة واحد
هوالناس و الباقون بعد فضول
عزیزٌ له نصفان ذا فی ازاره
سمین و هذا فی الوشاح نحیل
مدار کؤس اللحظ منه مکحل
و یقطف ورد الخد منه اسیل.( معجم البلدان ).و صبرة امروز ویران است. و رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 272 شود.
صبره. [ ص ُ رَ] ( ع اِ ) بمعنی جاش که توده غله و غیره باشد که هنوز آن را وزن نکرده باشند. ( غیاث اللغات از شرح نصاب و منتخب ) انبار گندم کیل و وزن ناکرده. ( منتهی الارب ). کود گندم. ( مهذب الاسماء ). || طعام بیخته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سنگریزه های درشت فراهم آمده. ( منتهی الارب ). الحجاره الغلیظة المجتمعة. ( اقرب الموارد ). سنگ سخت. ( مهذب الاسماء ). || سختی سرمای زمستان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ابن شیمان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تماس فال تماس فال کارت فال کارت فال راز فال راز