لغت نامه دهخدا
حبط. [ ح َ ب َ ] ( ع اِ ) نشان زخم ( یعنی ضرب ) یا تازیانه بر بدن. ( منتهی الارب ). اثر جرح و مقرعه.
حبط. [ ح َ ب َ] ( ع مص ) آماسیدن پستان و غیر آن. ( منتهی الارب ). برآماسیدن شکم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || تازه شدن جراحت. ( منتهی الارب ). واسر شدن جراحت.( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). || بماندن نشان ریش پس از درستی. ( تاج المصادر بیهقی ).
حبط. [ ح َ ب ِ ] ( ع ص ) بعیر حبط؛ شتر شکم آماسیده یا درد شکم گرفته از ناگواری گیاه یا خوردن حندقوق. ( منتهی الارب ).
حبط. [ ح َ ] ( ع مص ) برآماسیدن شکم شتر و درد کردن از ناگواری گیاه یا از خوردن حندقوق. ( منتهی الارب ).