المصابیح فی اثبات الامامه

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] نویسنده در این کتاب، پس از طرح مباحثی درباره خلقت و نبوت، از امامت، عصمت و تعیین امام از رهگذر نص سخن به میان آورده است.
این کتاب دارای دو مقاله است که هرکدام هفت مصباح دارد. هریک از این مصابیح دارای چند برهان است که مجموع آنها به عدد یک‎صدوپنج می‎رسد.
فارغ از نیت نگارش این کتاب که برای اثبات عقلانی وجوب امامت بوده است، این اثر بیانیه‎ای از عقاید فاطمی زمان خود نیز است، اگر نگوییم نمادی از عقاید فاطمی دوران پیشین نیز هست. تعدادی از درون‎مایه‎های و موضوعات کتاب مؤلفه‎ای مهم را در مواضع اسماعیلیان تشکیل می‎دهد. در بخش نخست، کرمانی علاوه بر اثبات وجود صانع و روح، موضوعی را پیش می‎کشد که او نام «سیاست ربانی» بر آن می‎نهد که در اینجا، یعنی جزایی که خداوند در آن جهان به‎واسطه رفتار خیر یا شر در این جهان به آدمی می‎دهد. این نکته منجر به این می‎شود که یک مؤمن چه باید بکند و چه باید بیندیشد که مشتمل است بر اعمال و معرفت، یعنی هم عمل و هم اعتقاد. پیامبر برای انتقال این معنا باید آن را با کلمات به استفاده از نمادها و اشارات، مثل‎ها و تشبیهات بیان کند. وظیفه او تعلیم آن چیزی است که بشر به صانع خویش مدیون است.
مطالب بخش اول کتاب بعد از مصباح اول که درباره دلیل طرح مسئله و چگونگی تنظیم مطالب کتاب است، با اثبات وجود خداوند در مصباح دوم پیگیری می‎شود. نویسنده در این مصباح از هفت برهان کمک می‎گیرد. در برهان اول می‎گوید: با توجه به اینکه عالم حادث است و هر حادثی نیاز به محدثی که صانع باشد دارد، پس عالم نیاز به صانع دارد. همچون مضروبی که نیاز به ضرب و ضارب دارد. همچنین می‎گوید: هر معلولی نیاز به علت دارد و آن علت نمی‎تواند در ذات معلول باشد؛ چنان‎که علت حرکت آسیاب نمی‎تواند خود آسیاب باشد؛ وگرنه، همیشه متحرک خواهد بود....
نویسنده در مصباح سوم به بحث از نفس و اینکه آن ‎یک جوهر زنده قادر است که بعد از بین رفتن جسد، بازهم او وجود دارد، می‎پردازد و می‎گوید: نفس یک جوهر زنده است که علی‎رغم آنکه در آغاز تهی از علم و دانش است، این استعداد را دارد که بعد از تجزیه و ازهم‎پاشیدن قالب مادی‎اش، بر مبنای آنچه از دانش و اعمال نیک کسب کرده است، دوام و بقا یابد. این نفس در ذات واحد خود به سه نوع یا سه جنبه تقسیم می‎شود: نمو، احساس، تمییز و این قسم آخر، همان عقل بالقوه است. نفس، همچنین، دارای شش قوه است: میل، نظر، تخیل، شناخت، حافظه و یادآوری و در هفت مرتبه تکامل می‎پذیرد: حمل، نمو، حس، تخیل، نطق، تعقل و سرانجام، انبعاث ثانوی؛ که در این مرحله آخر، حرکت نهایی آن از هستی جسمانی به‎سوی حالتی جاودانی و بدون جسم است؛ اما نفس، حتی بدون داشتن قوه نطق، هستی خود را آغاز می‎کند. اگرچه نفس، زندگی را بدون دانش آغاز می‎کند، ولی بعداً دستخوش تکامل تدریجی می‎شود. نفس در آغاز بیمار و وابسته به حس است و به‎ذات خود نمی‎تواند چیزی را فراگیرد، مگر اطلاعاتی را که از راه حواس دریافت می‎دارد، اما قوای عاقله‎ای وجود دارد که می‎تواند این نفوس بیمار را درمان کند و نفس احتیاج به معلم دارد.
اثبات صورت سیاست ربانی که همان دار جزاست، اثبات وجوب وجود شرایع و رسوم عملی، اثبات وجوب تأویل که همان علم است و اثبات رسالت و وجوب آن از دیگر مصابیح این بخش از کتاب است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم