زیبان

لغت نامه دهخدا

زیبان. ( نف )زیبا بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 365 ) ( از اوبهی ) ( از جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). زیبا به زیادت نون.( شرفنامه منیری ). زیبا و خوب. ( صحاح الفرس ) ( از غیاث ). زیبا و خوش آیند. ( برهان ) ( آنندراج ). زیبا و خوشنما و آراسته و پیراسته. ( ناظم الاطباء ) :
آن نگار پریرخ زیبان
خوب گفتار و مهتر خوبان.معروفی ( از لغت فرس اسدی ).
زیبان. ( اِخ ) زاب. زابات. ناحیتی به افریقیه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). گروه واحه های الجزایر در ایالت «باتان »، در دامنه ٔجبال اوره . ( از لاروس ).

فرهنگ عمید

خوش نما، خوب رو، خوشگل: آن نگار پری رخ زیبان / خوب گفتار و مهتر خوبان (معروفی: شاعران بی دیوان: ۱۴۳ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - زیبنده شایسته زیبای گاه ( شایسته تخت سلطنت ) . ۲ - نیکو جمیل قشنگ خوشگل : دختری زبیا مقابل زشت بدگل .
زاب زابات ناحیی به افریقیه

فرهنگ اسم ها

اسم: زیبان (دختر) (فارسی) (تلفظ: zibān) (فارسی: زيبان) (انگلیسی: ziban)
معنی: زیبا و خوشایند، آراسته و پیراسته، خوش نما، زیبا، خوشایند

دانشنامه عمومی

زیبان ( به لاتین: Zebon ) یک منطقهٔ مسکونی در تاجیکستان است که در ولایت سغد واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی