صادق پاشا

لغت نامه دهخدا

صادق پاشا. [ دِ ] ( اِخ ) رجوع به محمود صادق افندی شود.
صادق پاشا. [ دِ ] ( اِخ ) مؤید. از خاندان آل عظم است در شام. وی در جیش عثمانی فریق اول بود و از جانب دولت به نمایندگی به کشور بلغار و نیز از طرف سلطان عثمانی به سفارت حبشه رفت. وی مشاهدات خود را در این سفر و همچنین تاریخ حبشه را در مجموعه ای گرد آورد و آن را «رحلةالحبشة» نامید.این سفرنامه به لغت ترکی است و قسمتی از آن را جمیل ب» العظم ترجمه کرده است. صادق پاشا بسال 1328 هَ. ق. درگذشت. ( معجم المطبوعات ج 3 ستون 1182 و 1342 ).

فرهنگ فارسی

موید از خاندان آل اعظم ( در شام ) ( ف. ۱۳۲۸ ه.ق. ). وی در قشون عثمانی فریق اول بود و از جانب دولت بنمایندگی بکشور بلغارستان و سپس از طرف سلطان عثمانی بسفارت حبشه رفت. وی مشاهدات خود را درین سفر و نیز تاریخ حبشه را در مجموعه ایبزبان ترکی تدوین کرد و آنرا [ رحله الحبشه ] نامید.

جمله سازی با صادق پاشا

صدق است کارم ار همه عیب است و گر هنر بشنو که صادقان همه تصدیق این کنند
با شام تیره گویم شرحی اگر ز رأیش آن تیره شام گردد روشن چو صبح صادق
نمی اندیشد از زخم زبان چون عشق صادق شد به دندان صبح گیرد تیغ خورشید قیامت را
دی گذشت و کس نمیداند که فردا چون بود روز امروزست و صبح صادق از وی ابلجست
مفلسان را توشه ء خود مفلسی ست صادقان آیند درین راه خونفشان
اگر آن مه برآید صبح صادق، شام من باشد چو خورشیدم دگر آغاز من انجام من باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق فال آرزو فال آرزو