طلحند. [ طَ ح َ ] ( اِخ ) پسر مای شاهزاده هندی. پدر وی مای برادر جمهور پادشاه هندوان بوده که بگفته ٔفردوسی از کشمیر تا مرز چین حکم او را گردن نهاده داشتند و به سندل نشستگاه داشت. مای پیش از رسیدن به سلطنت در دنبر مقر حکمرانی داشت و پس از جمهور جانشین وی گردید و زن برادر را نیز به عقد نکاح خویش آوردو از پیوند طلحند متولد گردید. پس از مای طلحند با برادر اُمی و پسرعم خویش گو بر سر جانشینی نبرد کرد و در هنگامه رزم بالای پیل جان سپرد. مادر طلحند از مرگ فرزند و فراق وی بیقرار شد و شکیب از کف بداد تاآنجا که گروهی از حکمای هند وضع شطرنج کردند و در مجلس وی باختند تا این زن بدان سرگرم گردد و شغل دلش برخیزد و اندوه مرگ فرزند از یاد ببرد. صاحب آنندراج گوید: صعةبن داهر که از حکمای هند بود وضع شطرنج کرد و صاحب برهان نام حکیم هندی مصه بن داهر گوید و دیگری نذربن داهر یا مصه نگاشته. فردوسی داستان طلحند وجنگ وی و وضع شطرنج را بدینگونه منظوم ساخته است : چنین گفت فرزانه شاهوی پیر ز شاهوی پیراین سخن یاد گیر که در هند مردی سرافراز بود که با گنج و با لشکر و ساز بود خنیده به هر جای و جمهور نام به مردی فزون کرده از فور نام همان پادشا بود بر هندوان خردمند و بینا و روشن روان ورا بودکشمیر تا مرز چین بر او خواندندی مهان آفرین به مردی جهان را گرفته به دست ورا سندلی بود جای نشست... زنی بودش اندرخور وهوشمند هنرمند و بادانش و بی گزند پسر زاد از آن شاه در شب یکی که پیدا نبودش ز ماه اندکی پدر چون بدید آن جهاندار نو بفرمود تا نام کردند گو بر این برنیامد بسی روزگار که بیمار شد ناگهان شهریار به کدبانو اندرز کرد و بمرد جهانی پر از داد گو را سپرد ز خردی نشایست گو تخت را نه تاج و کمر بستن سخت را سران را همه سر پر از گرد بود ز جمهور دلشان پر از درد بود سپاهی و شهری شدند انجمن زن و کودک و مرد شد رایزن که این خرد کودک نداند سپاه نه داد و نه خشم و نه تخت و کلاه همه پادشاهی شود پرگزند اگر شهریاری نباشد بلند یکی بد برادر مر آن شاه را خردمند و شایسته گاه را کجا نام آن نامور مای بود به دنبر نشسته بت آرای بود جهاندیدگان یک بیک شاه جوی ز سندل به دنبر نهادند روی بزرگان کشمیرتا مرز چین
دانشنامه آزاد فارسی
طَلحَند (یا: طَلخند) در شاهنامۀ فردوسی ، پسر مای و پادشاه هندوستان. در تشویق هوادارانش با برادر خود، «گو»، بر سر دست یافتن به تاج و تختِ شاهی جنگید. سپاهش در نبرد دوم با سپاه برادر شکست خورد و بی آن که زخمی بردارد کشته شد. مادر طلحند مرگ او را گناه گو دانست و گو که نمی خواست با گزارش چگونگی مرگ او سبب آزار بیشتر مادر شود، گزارش داستان را به دانایان داد و از آن ها خواست تا راهکاری برای بیان داستان بیندیشند. حاصل کارْ اختراع بازی شطرنج بود که مرگ یا مات شدن را بی برداشتن زخم نشان می دهد. به نوشتۀ مؤلف بُرهان قاطِع ، طلحند را اسکندر شکست داد و یکی از بزرگان ، شطرنج را برای سرگرمی مادر بی طاقت او اختراع کرد.