جرباء

لغت نامه دهخدا

جرباء. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث اجرب ، به معنی گرگین. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). زن گرگین. ( آنندراج ). || آسمان یا ناحیه ای که در آن فلک آفتاب و ماه میگردد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام آسمان چون ستاره بتوان دید. ( مهذب الاسماء ). آسمان که ستارگان در آن طالع باشند. صاحب صحاح گوید: از اینرو بدین اسم نامیده شده که ستارگان بمنزله دانه های جرب در آن هویدا شده اند. ( از اقرب الموارد ). || زمین قحطزده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زمین قحطرسیده. ( آنندراج ). زمین بی کشت قحطزده. ( ازاقرب الموارد ). || هوای خشک بی باران. ( یادداشت مؤلف ). || دختر بانمک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || نام گیاهی است. معنای اخیر را کسی که مورد اعتماد نیست ذکر کرده است. ( از ذیل اقرب الموارد ).
جرباء. [ ج ِ رِب ْ با ] ( ع اِ ) جُرُبّاء. ( منتهی الارب ). رجوع به جرباء مزبور شود.
جرباء. [ ج ُ رُب ْ با ] ( ع اِ ) گریبان پیراهن. جِرِبّاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جرباء. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است قریب اَذْرُح. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). موضعی است از اعمال عمان به بلقاء از سرزمین شام ، نزدیک است به جبال سراة از ناحیه حجاز و از قراء اذرح بشمار است. ابوموسی اشعری و عمرو عاص که از طرف حضرت علی و معاویه حکم بودند در این ناحیه کار حکمیت را انجام دادند. بعضی آن را جربی ̍ با الف مقصوره ضبط کرده اند. ( از معجم البلدان ).
جرباء. [ ج َ ] ( اِخ ) نام آبی است ازآن ِ بنی سعدبن زیدمناةبن تمیم که بین بصره و یمامه واقع است. ( از معجم البلدان ).
جرباء. [ ج َ ] ( اِخ ) دختر عقیل بن علفة حارث مری. پدر وی از شاعران بزرگ دولت اموی بود و شعر نیکو میساخت و از اشراف و نجبای طائفه بنومرة بود که کسی را هم شأن و کفؤ خودنمیدانست چون نسب وی از هر دو سوی شریف بود و بزرگان قریش به مصاهرت با خانواده وی افتخار میکردند. و چون خلفا و اشراف با دختران ازدواج میکردند، این دختر وی بنام جرباء با یزیدبن عبدالملک ازدواج کرد و دختر دیگرش با سلمةبن عبداﷲبن مغیره که از اشراف و بزرگان قریش بود تزویج کرد. درباره حمیت و غیرت وی داستانها گفته اند. جرباء اهل شعر و ادب نیز بود و ابیاتی در عقد الفرید از او ذکر شده که از آن جمله است :

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آسمان . ۲ - ناحیه ای از آسمان که در آن فلک ماه و آفتاب می گردد. (به باور قدما ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه]
...

ویکی واژه

آسمان.
ناحیه‌ای از آسمان که در آن فلک ماه و آفتاب می‌گردد. (به باور قدما)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای فال مکعب فال مکعب