لغت نامه دهخدا
سخنهای ایزد نباشد گزاف
ره دهریان دور بفکن ملاف.اسدی.مهر بر او مفکن و بفکنش دور
زآنکه بد و سرکش و مهرافکن است.ناصرخسرو.زشت بار است ای برادر بار آز
دوربفکن بار آز از پشت و یال.ناصرخسرو. || راندن. دور کردن. از خود دور ساختن. ( از یادداشت مؤلف ) :
گرم دور افکنی دربوسم از دور
وگر بنوازیم نور علی نور.نظامی.|| به فاصله بسیار پرتاب کردن و انداختن.