جان بین

لغت نامه دهخدا

جان بین. [ جام ْ ] ( نف مرکب ) آنکه جان را بیند. مجازاً واقعبین ، حقیقت بین :
دیدن روی ترا دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است.حافظ.، جانبین. [ ن ِ ب َ ] ( ع اِ ) طرفین. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تثنیه جانب در حالت نصبی و جری. دو طرف. دو جانب : بخفض جناح ذلت پیش آیی و به استمالت خاطر و استقالت از فساد ذات البینی که در جانبین حاصل است مشغول شوی. ( مرزبان نامه ). اسباب قرابت میان جانبین مؤکد است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 403 ). از جانبین در آن محاربت جد بلیغ نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 18 ). خلقی بسیار از جانبین بفنا رسیده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 416 ). در باب موافقت جانبین سعی بلیغ نموده. ( حبیب السیر ج 3 ص 179 ). رجوع به جانب شود.

فرهنگ فارسی

آنکه جان را ببیند
طرفین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فرشتگان فال فرشتگان