گل الود

لغت نامه دهخدا

( گل آلود ) گل آلود. [ گ ِ ]( ن مف مرکب ) تیره از خاک و لای. گل آلوده :
در گریه وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود میبریم.خاقانی.دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسر
نکرده پای گل آلود شانه بازآورد.خاقانی.هر شام کز این خم گل آلود
بر خنبره فلک شود دود.نظامی.- امثال :
آب را گل آلود کردن و ماهی گرفتن .
و رجوع به گل آلوده شود.

فرهنگ فارسی

( گل آلود ) یا خم گل آلود . کر. زمین : هر شام کزین خم گل آلود بر خنبر. فلک شود دود ... ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم