پلکه

لغت نامه دهخدا

پلکه. [ پ ُ ل ُ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) پلک. جَفن. || طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن باشد و سخنان کنایه آمیز که استنباط معانی بد از آن توان کرد بکسی گفتن و پلکن هم بنظر رسیده است که بجای ها نون باشد. ( برهان قاطع ). سخنان گوشه دار. نکوهش.

فرهنگ فارسی

( اسم ) طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن سخنان کنایه آمیز گفتن که استنباط معانی بد از آن توان کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال تماس فال تماس فال میلادی فال میلادی فال درخت فال درخت