دانشنامه اسلامی
با مطالعه ای درباره این مشایخ، می توان تاریخ سفر او را به غرب، در حدود 230-240ق برآورد کرد. در مورد سفر ابن ماجه به شرق، گرچه بر ما معلوم است که گذار او به ری و نیشابور افتاده و در ری از محمد بن حمید رازی و در نیشابور از محمد بن یحیی ذهلی استماع حدیث کرده است، اما تخمین جزئیات این سفر نیاز به اطلاعات بیشتری دارد. سیاق گفتار مورخان قزوین چون خلیلی و رافعی در شرح حال ابن ماجه و نیز بررسی درباره شاگردان وی نشان می دهد که او پس از مسافرت خود، به قزوین بازگشته و در آن جا به تدریس و تألیف پرداخته است. از جمله شاگردان وی علی بن ابراهیم قطان، محمد بن عیسی صفار ابهری، اسحاق بن محمد قزوینی، ابوعمرو احمد بن محمد مدینی و ابوالطیب احمد بن روح بغدادی را می توان نام برد.
ابن ماجه در قزوین درگذشت. مزار او در قزوین تا مدت ها شناخته شده بود. به رغم شهرت ابن ماجه، منابع شرح حال وی بسیار اندک بوده و دانسته ها درباره زندگی او ناچیز است. نگاهی ژرف به منابع مربوط به ابن ماجه نشان می دهد که همواره در طول تاریخ بین شهرت شخص ابن ماجه و اشتهار کتاب مهم او سنن رابطه مستقیم وجود داشته است. یعنی به موازات کم رواج بودن سنن در سده های آغازین، شخصیت ابن ماجه نیز کمتر معروف بوده است.
1- سنن؛ ابن ماجه در قزوین سنن را بر شاگردان خود عرضه داشت و کسانی چون علی بن ابراهیم قطّان قزوینی، احمد بن ابراهیم خلیلی قزوینی، سلیمان بن یزید فامی قزوینی، حامد بن لیثویه ابهری، محمد بن عیسی ابهری و ابراهیم بن دینار همدانی آن را از وی فراگرفتند. در این میان، روایت قطان بر دیگران چیره شد و درباره سرگذشت تاریک روایات دیگر، این اندازه آگاهی وجود دارد که روایت قزوینیان و ابهریان چندی در منطقه قزوین باقی بوده و روایت ابراهیم همدانی احتمالاً از راه همدان به عراق رسیده و بدون این که نشانی از رواج آن در دست باشد، نسخه آن تا سده 7ق دوام داشته است.
2- التاریخ؛ که خلیلی آن را ذکر کرده و ابن قیسرانی که نسخه آن را دیده، یادآور شده است که این کتاب بر اساس شخصیت ها و سرزمین ها مرتب شده بوده و از عهد صحابه تا زمان مؤلف را دربر می گرفته است. رافعی نیز در مواردی از آن نقل کرده است. کتاب «تاریخ الخلفاء» روایت ابوبکر سدوسی از شخصی به نام ابوعبدالله محمد بن یزید که به عنوان ابن ماجه در 1979م در مجله مجمع اللغه العربیه دمشق به چاپ رسیده است، با توجه به شواهدی که در متن آن وجود دارد، نمی تواند بخشی از «التاریخ» گم شده ابن ماجه باشد؛
3- تفسیر؛ که از قدما، خلیلی از آن نام برده و تا مدت ها درباره آن سکوت شده بود. در رأس سده 7ق ابن تیمیه تنها از آن در شمار تفاسیر روایی نام برده و در پی او مزّی متذکر شده که بر نسخه ای از تفسیر ابن ماجه که تنها دو جزءِ منتخب از کتاب را دربرداشته، دست یافته است. او خود در جای جای «تهذیب الکمال» به بررسی اسانید آن پرداخته است. اکنون نشانی از این کتاب در دست نیست.