حال و ملکه

لغت نامه دهخدا

حال و ملکه. [ ل ُ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نوع دوم ( از کیفیت )، کیفیات نفسانی بود، و آنرا حال و ملکه خوانند. و نام این نوع هم بدو لفظ باشد. و آن هیئتی بود که اجسام ذونفس را بسبب نفس ، یا نفوس را به مشارکت ابدان حادث شود، مانند علوم و اعتقادات و ظنون و عدالت و عفت و شجاعت و سخاوت ودیگر فضایل ، و اضداد آن از رذائل و اخلاق نیک و بد ودیگر عوارض نفسانی چون خوف و غم و اندوه و خجلت و حیا و شادی و دوستی و دشمنی و خشم و کینه و صحت و مرض و امثال آن. و هرچه از آن جمله سریعالزوال بود، مانند ظنون و اعتقادی که راسخ نشده باشد، و خشم حلیم و صحت ممراض و غم و اندوه منبسططبع و خجلت و حیاء آنراحال خوانند. و آنچه بطی ءالزوال بود، چون علوم و فضایل و رذائل و کینه و مانند آن ، آنرا ملکات خوانند. وملکه هیئتی نفسانی بود که موجب صدور فعلی یا انفعالی شود بی رویتی. و مباینت میان حال و ملکه به عوارض بود. و حال آن هیئتی بود که عارض شود و هنوز راسخ نشده باشد، و چون راسخ گردد ملکه باشد، پس نسبت حال با ملکه چون نسبت طفل بود با مرد. ( اساس الاقتباس ص 44 ).

فرهنگ فارسی

نوع دوم کیفیات نفسانی بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال انگلیسی فال انگلیسی فال امروز فال امروز فال کارت فال کارت