جاسوس فلک

لغت نامه دهخدا

جاسوس فلک. [ س ِ ف َ ل َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاسوس اختران. ظاهراً کنایه از منجم است : امیر اشارت کرد سوی حاجب بلکاتکین تا خواجه را به جامه خانه برد... خواجه [احمدبن حسن میمندی ] برخاست و بجامه خانه رفت و تا نزدیک چاشتگاه همی ماند که طالعی نهاده بود جاسوس فلک خلعتی پوشیدن را. ( تاریخ بیهقی ص 150 ).
جاسوس فلک. [ س ِ ف َ ل َ] ( اِخ ) علی بن محمد ویشجردی. رجوع به علی... شود.

فرهنگ فارسی

جاسوس اختران
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال اعداد فال اعداد فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی