دانشنامه اسلامی
نامش هبة الله، لقبش اوحدالزمان و کنیه اش ابوالبرکات است. نام پدرش ملکا است. اسرائیلی النحله بوده است. ابن ابی اصیبعة او را به علت اینکه محل سکونتش شهر بلد بوده، بلدیّ می خواند؛ البته به خاطر سکونتش در بغداد به او بغدادی هم گفته اند.
تاریخ دقیق ولادتش مشخص نیست، اما بنا به گفته ظهیرالدین بیهقی در «تتمه...» که معاصر او بوده، او در سال 547 در روز وفات سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه (درحالی که 90 سال شمسی عمر کرده بود) درگذشت. با این حساب اگر از تاریخ وفاتش 90 سال شمسی کم کنیم، سال شمسی تولد او برابر با 457 خواهد بود و در تبدیل شمسی به قمری سه سال به این سال ها افزوده خواهد شد؛ یعنی سال تولدش برابر با 460ق، خواهد بود. البته اگر سخن قاضی قفطی را که گفته او هشتاد سال عمر کرد، بپذیریم، سال میلادش برابر خواهد بود با 467ش. این دو احتمال نیز در صورتی است که تاریخ وفات سلطان مسعود سلجوقی را که ابوالبرکات در روز وفات او از دنیا رفت، مانند بیهقی و ابن اثیر و دیگران از ثقات مورخان، سال 547 بدانیم، وگرنه اگر مانند راوندی قائل به وفاتش در رجب 546 باشیم، حساب جور دیگری درمی آید.
او از میان ملوک و پادشاهان به خدمت سلطان محمد بن ملک شاه (498- 511) و پسرش سلطان محمود (511- 525) و سلطان مسعود (548- 547) درآمد و از میان خلفا، المسترشدبالله عباسی (512- 529) را خدمت نمود و هنگامی که در سال 529، بین او و سلطان مسعود جنگ درگرفت، ابوالبرکات به اسیری گرفته شد، سپس آزاد گردید. ابن ابی اصیبعه از خدمت او به المستنجدبالله خبر داده است.
بیهقی درباره او نوشته: او فیلسوف عراقین (کوفه و بصره) و کسی بود که ادعا داشت به درجه ارسطو رسیده است. دارای طبع ظریفی بود و آثار فراوانی دارد مثل کتاب المعتبر و کتاب النفس و التفسیر و... نود سال شمسی عمر کرد. به جذام دچار شد و خود را معالجه کرد و صحت یافت. در آخر عمرش نابینا شد. سلطان محمد بن ملک شاه او را به سوء علاج و سوء تدبیر متهم کرد و مدتی به زندان انداخت. در سال 547، سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه، پس از آنکه شیری به وی حمله کرد، به قولنج دچار شد و ابوالبرکات را از بغداد به همدان خواند. چون مردم از زنده ماندن سلطان ناامید شدند، ابوالبرکات بر جانش ترسید و چاشتگاهان از دنیا رفت و سلطان مسعود هم، عصر همان روز جان سپرد. تابوت ابوالبرکات به همراه حجاج به بغداد حمل شد.
به روایت بیهقی، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود.