عنبر شکن

لغت نامه دهخدا

عنبرشکن. [ عَم ْ ب َ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب )عنبرریز. آنچه عنبر از آن پراکنده شود :
گر دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم داردر آن طره عنبرشکنش.حافظ.

فرهنگ فارسی

عنبر ریز آنچه عنبر از آن پراکنده شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت