شکر افشاندن

لغت نامه دهخدا

شکر افشاندن. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ اَ دَ ] ( مص مرکب ) شکر فشاندن. شکر پاشیدن. شکر ریختن. ( یادداشت مؤلف ). || سرود خوش خواندن. خنیاگری کردن بنکوئی. نوای جانبخش ساز سر کردن. || نواهای دل انگیز و نغمه های شیرین نواختن :
سمعها پر سماع داودیست
کز سر زخمه شکّر افشانده ست.خاقانی.|| شیرین سخنی کردن. و رجوع به شکرافشانی شود.

فرهنگ فارسی

شکر پاشیدن سرود خوش خواندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود فال آرزو فال آرزو