شتن

لغت نامه دهخدا

شتن. [ ش َ ت َ ] ( هزوارش ، اِ ) بلغت زند و پازند به معنی شهر باشد و به عربی مدینه گویند. ( برهان ).
شتن. [ ش َ ] ( ع مص ) بافتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) رجل شتن الکف ؛ مرد درشت دست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بافتن یا مرد درشت دست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال راز فال راز فال درخت فال درخت فال جذب فال جذب