سپر داشتن

لغت نامه دهخدا

سپر داشتن. [ س ِ پ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مدافع قرار دادن کسی یا چیزی را :
سیاوش مرا چون پدر داشتی
به پیش بدیها سپر داشتی.فردوسی.پیش جان تو سپر کرده ست یزدان تَنْت را
تو چرا جان را همی داری به پیش تن سپر.ناصرخسرو. || مجهز بدفاع بودن :
سلیح دیو لعین است بر تو فرج و گلو
به پیش این دو سلیحت همی سپر دارد.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

مدافع قرار دادن کسی یا چیزی را مجهز بدفاع بودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت