غره چی

لغت نامه دهخدا

غره چی. [ غ َ رَ / رِ ] ( ص ) کولی. غربال بند. کوچ و بلوچ. چینگانه. قره چی. غرچه. لولی. حرامی. صورتی از غرچه است. رجوع به مدخل های مذکور شود. || مجازاً زنی که بسیار فریاد کند.

جمله سازی با غره چی

بدین زور و زر دنیا چو بی عقلان مشو غره که این آن نوبهاری نیست کش بی‌مهرگان بینی
بدانكه در شب غره اينماه سنه 654 واقع شد واقعه احتراق مسجد نبوى (ص ) بنحويكهفرو گرفت جميع مسجد و سقف و منبر و درها را و اين واقع معروف است.
پیاز ارد زردچوبه رشته سرخ شده سیب زمینی نگینی غره قروت تخم مرغ
به عقل غره مشو تند پا منه در راه بگیر دامن صبر و ز عشق همت خواه
به لاف ناخلفان زمانه غره مشو مرو چو سامری از ره به بانگ گوساله
به ملک ترک چرا غره‌اید؟ یاد کنید جلال و عزت محمود زاولستان را
در روز غره اينماه بنابر اقول شيخ بهائى درسال دهم بعثت خديجه كبرى در سن شصت و پنجسالگى رحلت كرد و پيغمبر(ص ) در قبراو نازل شد. حقير روز دهم را اختيار كردم و در آنجااحوال ساير زوجات پيغمبر(ص ) را ذكر خواهم نمود.
بـيـسـتم ـ طلوع نمودن ستاره اى است از مشرق كه مانند ماه درخشنده و روشنى دهنده باشد وبـه شـكل غره ماه باشد و دو طرف آن كج باشد به نحوى كه نزديك است از كجى به هموصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره نمايد.(217)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت