سادر

لغت نامه دهخدا

سادر. [ دِ ] ( ع ص )بی باک. ( مهذب الاسماء ). آنکه باک ندارد از چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی است که جد و اهتمام در کار نکند و به بی پروائی کار کند. ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ). || بی غم و خیره و شوخ چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بی غم. ( شمس اللغات ). || آنکه با ترفع از چیزی گذرد. ( اقرب الموارد ). || حیران. ( مهذب الاسماء ) ( شمس اللغات ). سراسیمه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). متحیر. ( اقرب الموارد ). || متحیر از شدت گرما. ( تاج العروس ). || شتر که چشم او از شدت گرما خیره شده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جاء فلان سادراً؛ اذا اتی من غیر جهته. ( اقرب الموارد ). || تکلم سادراً؛ ای غیر متشبث فی کلامه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بی باک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال امروز فال امروز فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت