رافد

لغت نامه دهخدا

رافد. [ ف ِ ] ( ع ص ) یاری گر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اعانت کننده : هو نعم الرافداذا حل به الوافد. ( از اقرب الموارد ). || عطاکننده. ( از اقرب الموارد ). دهنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد. ( از اقرب الموارد ). ابن بری این معنی را در حاشیه کتاب خود یاد کرده و گفته دکیس را شاهد آورده است :
خیر امری ( قد ) جاء من معده
من قبله او را فدا من بعده.( از تاج العروس ).|| ( اِ ) نهری یا رودی که به نهریا رود دیگر یا به دریا ریزد. آبی که به آب دیگر مدد دهد. ( یادداشت مؤلف ). رافدان ، تثنیه : نهر له رافدان ، به مجاز نهری که دو نهر دیگر بدان مدد دهد. ( از تاج العروس ). ریزاب. و رجوع به رافدان شود. ( یادداشت مؤلف ). || آب راهه . ( یادداشت مؤلف ).
رافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) رودخانه فرات را گویند. ( از شعوری ج 2 ورق 4 ) :
سرشکم گشته چون جیحون و رافد
گرفته روی عالم همچو دریا.ابوالمعالی ( از شعوری ).
رافد. [ ف ِ ] ( اِخ ) نام کسی. ( ناظم الاطباء ). از اسماء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نام کسی . از اسمائ

فرهنگ اسم ها

اسم: رافد (پسر) (عربی) (تلفظ: rāfed) (فارسی: رافِد) (انگلیسی: rafed)
معنی: یاری گر، اعانت کننده، عطاکننده، دهنده، کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد، ( اسم فاعل رَفَد )، یاور، قائم مقام پادشاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال سنجش فال سنجش فال ورق فال ورق