تگس

لغت نامه دهخدا

تگس. [ ت َ گ َ ] ( اِ ) همان تگژ مرقوم است. ( شرفنامه منیری ). استخوان و هسته درون و صره انگور. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
برگونه سیاهی چشم است غژم او
هم بر مثال مردمک چشم از او تگس.بهرامی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).دیده حاسد بتو چون غژب انگور است سرخ
در لگدکوب عنا بادش جدا آب از تگس.سوزنی ( یادداشت ایضاً ).رجوع به تکز و تکژ و تکس و تگسک شود.

فرهنگ فارسی

همان تگژ مرقوم است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال عشقی فال عشقی فال شمع فال شمع فال تک نیت فال تک نیت