بی منش

لغت نامه دهخدا

بی منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + منش ) پست. سبک :
فرستاده ای بی منش برگزید
که آن خلعت ناسزا را سزید.فردوسی.کنون بی منش زینهاری شدم
ز اوج بلندی به خواری شدم.فردوسی. || بی ارزش. بی مقدار :
چنین گفت خسرو که شیرین بشهر
چنان بد که آن بی منش طشت زهر.فردوسی.رجوع به منش شود.

فرهنگ فارسی

پست . سبک . یا بی ارزش . بی مقدار .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم