بتگری

لغت نامه دهخدا

بتگری. [ ب ُ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل بتگر. ساختن بت. بت سازی :
ز نقاشی و بتگریها که کردی
ز تو خیره ماندست نقاش و بتگر.فرخی.گر آرایش تن ز بتگر بود
تنت را میارای کاین بتگریست.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

عمل بتگر ساختن بت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال جذب فال جذب فال انگلیسی فال انگلیسی فال ورق فال ورق