استادگی

لغت نامه دهخدا

استادگی. [ اِ دَ / دِ ] ( حامص ) ایستادگی. ثبات قدم. پایداری. مقاومت. بجد گرفتن کاری را. مواظبت کردن :
خوش بجد استادگی در منع جانان میکند
پاسبان سخت جان ، تأثیر میخ پرده است.تأثیر.لطف کن تا بنده در خدمت کند استادگی
دست چربی میکند ثابت قدم ، تصویر را.اثر. || توقف و اهمال :
می تواند کشت ما را قطره ای سیراب کرد
این قدر استادگی ای ابر دریادل چرا.صائب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال جذب فال جذب فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال اعداد فال اعداد