اثلاث

لغت نامه دهخدا

اثلاث. [ اِ ] ( ع مص ) سه شدن. ( منتهی الارب ). سه گشتن. ( تاج المصادر ): اَثلث القوم ؛ سه شدند قوم.
اثلاث. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ثُلث.
اثلاث. [ اَ/اِ ] ( اِخ ) نام موضعی است و در مثل ذیل آمده است : لکن َّ بالاثلاث لحم ٌ لایُظلَّل ؛ و آن قول بیهس ملقب به نعامه از مردم فزاره است. او هفتمین از برادران خویش بود و طایفه ای از بنی اشجع آنان را غارت کردند و شش تن از برادران وی بکشتند و بیهس بماند و او خود را احمق مینمود، بنواشجع گفتند از کشتن او چه فایدت و او را رها کردند. وی بهمراه آنان برفت تا به اهل خود بازپیوندد وآنان در روزی سخت گرم چند شتر بکشته بودند، گفتند گوشت ها را در سایه نهید تا تباه نشود و بیهس گفت : لکن بالاثلاث لحم لایظلل. و این مثل شد. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

جمع ثلث
نام موضعی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب فال آرزو فال آرزو فال چای فال چای