( نسبةً ) نسبةً.[ ن ِ ب َ تَن ْ ] ( ع ق ) بالنسبة. نسبت به دیگری. ( از فرهنگ نظام ). به طور نسبت. با نسبت. ( ناظم الاطباء ). نسبه. [ ن ِ ب َه ْ ]( اِ ) نسپه. ( از برهان قاطع ). رجوع به نِسپُه شود. نسبه. [ ن ِ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) رده و رجه خشتهای دیوارو چینه دیوار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نسپه شود.
فرهنگ فارسی
۱ - نسبت بدیگران ( دیگرها ): فلان نسبه آدم خوبی است .۲ - تاحدی .توضیح صحیح صورت فوق است و[ نسبتا] غلط است . رده و رج. خشتهای دیوار و چپن. دیوار .