مرسیه

لغت نامه دهخدا

مرسیه. [ م ُ ی َ ] ( اِخ ) شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. ( از معجم البلدان ). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. ( رحله ابن جبیر ). شهری است بر کرانه خلیج دریای روم [ به اندلس ]جائی با نعمت. ( حدود العالم ). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 م. وموحدون به سال 1172 م. آن را اشغال کردند و به سال 1266 م. به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). منسوب به آن مُرسی باشد. ( از الانساب سمعانی ). مورسی. مورثیا.
مرسیه. [ م ُ ی َ ] ( معرب ، اِ ) نفح الطیب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

کاردینال بلژیکی ( و. ۱۸۵۱ م .ف. ۱۹۲۶ م . ) وی در سال ۱۸۷۷ به استادی دانشگاه علوم دینی شهر مالین واقع در بلژیک برگزیده شد و در آنجا بتدریس فلسفه کلاسیک پرداخت . وی تالیفات زیادی درباره منطق و فلسفه دارد.
نفخ الطیب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم