مسکان

لغت نامه دهخدا

مسکان. [ م ُ ] ( ع اِ ) بیعانه. ( منتهی الارب ). عربون. ج ، مَساکین. ( اقرب الموارد ). عربان. ( المعرب جوالیقی ص 232 ). ربون. پیش مزد. پیش بها. بخشی از بها که از پیش دهند.
مسکان. [ م ُ ] ( اِخ ) مشکان. نام قریه ای به فیروزآباد فارس و قریه ای به اصطخر و قریه ای به همدان نزدیک رودآور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مشکان شود.

فرهنگ فارسی

قریه ای به همدان نزدیک رود آور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع