پوست کردن

لغت نامه دهخدا

پوست کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پوست کندن. پوست باز کردن. سلخ . باز کردن پوست میوه و جز آن. از پوست برآوردن. || غیبت و بدگوئی کسی کردن. || پوست کردن کتابی ؛ جلد کردن آن. جلد انداختن بدو. پشت کردن آن. مجلد کردن کتاب. تجلید. ( زوزنی ). المجلد؛ آنکه کراسه را پوست کند. ( مهذب الاسماء ). || انیس و محرم ساختن. ( برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پوست کندن ( میوه درخت جانور ) پوست باز کردن سلخ . ۲- غیبت کردن بد گویی کردن. ۳- انیس ساختن محرم کردن. یا پوست کردن کتابی را . جلد کردن آن را.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب فال حافظ فال حافظ