لغت نامه دهخدا
کمر در میانگیری این و آن
نمی دید مقصود خود در میان.ظهوری ( از آنندراج ).میان گر گیرمت عیبم مکن بیش
میانگیری عجب نَبْوَد ز درویش.کاتبی ( از آنندراج ).و رجوع به میانجی گری شود.
- میانگیری کردن ؛ وساطت :
به روی هم افتاده کالا در او
میانگیریی کرده سودا در او.ظهوری ( از آنندراج ).