نمیر

لغت نامه دهخدا

نمیر.[ ن َ ] ( نف مرکب ) نمیرنده. نامیرنده. که نمی میرد.
- امثال :
مانند خر نمیر و سگ انتظارکش .
|| ( ص ) سست و نابه کار و حریص و آزمند و پرخوار و شکم پرست ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 383 شود.
نمیر. [ ن َ ] ( ع ص ) آب خوشگوار و شیرین. ( غیاث اللغات ). آب گوارنده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). آب تمیز و پاکیزه. ناجع. ( از اقرب الموارد ). آب پاکیزه و بسیار و روشن ساده ، شیرین باشد یانباشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || حسب خالص و پاک از آلایش. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کثیر. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

آب فراوان و پاکیزه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آب فراوان و پاک .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَمِیرُ: آذوقه می آوریم
ریشه کلمه:
میر (۱ بار)
«نَمِیْرُ» از مادّه «مَیْر» به معنای جلب طعام و مواد غذایی است.
میرة به معنی طعام است «مارِ عِیالَهُ: اَتاهُمْ بِمیرِةٍ» یعنی برای آنها طعام آورد. . این سرمایه ماست که بما برگشت و طعام می‏آوریم بخانواده خویش و نگهداری کنیم ازبرادر خودمان. این کلمه بیش از یکبار در قرآن مجید نیامده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت