گندیدن
گندیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص ) بوی بد دادن چیزی. ( آنندراج ). بدبو شدن. متعفن شدن. ( ناظم الاطباء ). بو گرفتن. گنده شدن. نَتْن. نُتونة. نَتانت. اِنتان : هیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بغلش بگندیدی. ( گلستان ).
- امثال :
نگندد سیرناخورده دهانی .( ویس و رامین ). هرچه بگندد نمکش می زنند
وای به وقتی که بگندد نمک.؟|| پوسیدن. ( ناظم الاطباء ).
(گَ دَ ) (مص ل . )خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتری ها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آن ها.
۱. بدبو شدن.
۲. فاسد شدن.
بدبوشدن، فاسدشدنگندیده:بدبو، چیزی که درجائی مانده وفاسدوبدبوشده باشد، گنده هم میگویندگندیدگی:گندیده بودن، تعفن
خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتریها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آنها.