چشش

لغت نامه دهخدا

چشش. [ چ َ ش ِ ] ( اِمص ) چشیدن. ( ناظم الاطباء ). عمل چشیدن. مزه کردن. آزمودن طعم چیزی. || ( اِ ) ذائقه و طعم. ( ناظم الاطباء ). ذوق. ( ربنجنی ). چشائی. چشایی :
پارسی گوییم ، یعنی این کشش
زان طرف آمد که آمد آن چشش.مولوی.رجوع به چشایی شود.

فرهنگ عمید

۱. چشیدن.
۲. [مجاز] لذت بردن.

فرهنگ فارسی

چشیدن
۱ - ( مصدر ) عمل چشیدن مزه کردن . ۲ - ( اسم ) طعم . ۳ - چشایی ذوق .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم