لغت نامه دهخدا
قزل قشلاق. [ ق ِ زِ ق ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری تکاب و 12 هزارگزی خاور راه ارابه رو نصرت آباد به تکاب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم. سکنه 823 تن. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، بادام، حبوبات، کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قزل قشلاق. [ ق ِ زِق ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکو در 36500 گزی جنوب خاوری پلدشت. موقع جغرافیایی آن جلگه و کنار ارس و هوای گرمسیر مالاریایی است. سکنه 500 تن. آب آن از رود ارس و چشمه و محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو به پلدشت دارد، و میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).