لغت نامه دهخدا
کف پرآبله ای بیش نیست ابر بهار
نظر به همت دامن فشان درویشی.صائب. || که ترک گوید. که اعتنا نکند. که دوری کند که اعراض کند.
- دامن فشان گردیدن بر ؛ تواضع نمودن. تمکین کردن. فروتنی و خضوع نمودن :
اگر نام پیدا کند یا نشان
بر آن گفته گردند دامن فشان.نظامی.