دلگیری

لغت نامه دهخدا

دلگیری. [ دِ ] ( حامص مرکب ) صفت دلگیر. دلگیر بودن.کراهت و نفرت. ( ناظم الاطباء ). || حزن و اندوه. ( ناظم الاطباء ). غم و غصه. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || غضب و خشم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. دل تنگی.
۲. آزردگی، رنجیدگی.

فرهنگ فارسی

۱ - دلتنگی غمگینی اندوهناکی . ۲ - رنجیدگی آزردگی خاطر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم