بیگار

لغت نامه دهخدا

بیگار. ( اِ ) مجرگ. ( حاشیه لغت فرس اسدی نخجوانی ). کار فرمودن بی مزد. کار بی اجرت. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( از رشیدی ). شایگان. شاهگان. کار بی مزد و بفرمان شاه. بیگاری. که کار بی مزد باشد. کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند. کار بی مزد. شاکار :
کشاورز ودهقان و بیگار مرد
همه رزم جویند و ننگ و نبرد.فردوسی.در سخره و بیگار تنی از خور و از خواب
روزی برهد جان تو زین سخره و بیگار.ناصرخسرو.آتش بر دیگ پی کار تست
آب به بیگار تو در آسیاست.ناصرخسرو.بیگار تو چون کند همی آب
تا غله دهدت سنگ گردان.ناصرخسرو.عیسی است جان پاک و خر است این تن پلید
بیگار خر همی همه بر عیسی افکنم.سید حسن غزنوی.لعلت که چون نگین سلیمان فتاده ست
جمشید را بسخره و بیگار میبرد.شرف شفروه.مردم شهر را بیگار میفرمودند. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 50 ).
- امثال :
بیگار کشی به که بی کار باشی . ( جامع التمثیل ).
بیگار باشی بهتر که بی کار باشی . ( یادداشت مؤلف ).
- بیگار گرفتن ؛ بزور و بدون مزد و اجرت کسی را به کار کردن واداشتن. ( از ناظم الاطباء ).
|| نام نوعی خراج که در قدیم از قراء می گرفته اند. ( مرآت البلدان ج 1 ص 337 ).

فرهنگ معین

( اِ. ) کار بی مزد.

فرهنگ عمید

= بیگاری

فرهنگ فارسی

کاربی مزدکه کسی رابزوربه آن وادارند، کاربی مزد
( اسم ) کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند کار بی مزد شاکار.

دانشنامه عمومی

بیگار (ساسکاچوان). بیگار ( به انگلیسی: Biggar ) یک منطقهٔ مسکونی در کانادا است که در ساسکاچوان واقع شده است. بیگار ۱۵٫۷۵ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۱۶۱ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

کار بی مزد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال قهوه فال قهوه فال تماس فال تماس