لغت نامه دهخدا
چارسوق. ( اِ مرکب ) چارسو. چاربازار. محلی در بازار که بچارسمت راه دارد و هر سمت دارای بازار و دکاکین است.
چارسوق. ( اِ مرکب ) چارسو. چاربازار. محلی در بازار که بچارسمت راه دارد و هر سمت دارای بازار و دکاکین است.
( اسم ) چهار راه میان بازار چار سوق چهار سوک.
(گویش نیشابوری): چهار راه. جایی در بازار که به چهار جهت راه داشته باشید.
نام قدیمی و پرکاربرد چهارراه انقلاب در شهر نیشابور.
💡 جمله ی اینها که خاصان حقند چارسوق دین حق را رونقند
💡 چارسوقی بود این عالم و با علوی و سفلی همه در داد و گرفتی همه در سود و زیانی
💡 بر چارسوق محنت هر دم عدوت را آرد قضا به قوت و دستان روزگار