لغت نامه دهخدا
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
زمین رنگ ارتنگ مانی گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسی گرفت. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).و رجوع به ترسا شود.
ترسی. [ ت ُ ] ( ص نسبی ) هر چیز که بصورت سپر مشابه باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). منسوب به ترس که سپر باشد و سپرمانند. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نام غضروفی باشد از غضروفهای حنجره که به لمس در زیر زنخدان پیدا باشد، و آنرا درقی نیز گویند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تُراس شود.
ترسی. [ ت َرْ رَ سی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به تَرَّسة. ( از معجم البلدان ). و رجوع به ماده بعد و تَرَّسة شود.
ترسی. [ ت َرْ رَ سی ی ] ( اِخ )رجوع به ابن قطاع و معجم البلدان ذیل تَرّسة شود.
ترسی. [ ت ُ ] ( اِخ ) از رجال سیاسی و دولتی فرانسه بود که در سال 1665 م. در پاریس متولد شد و در جنگ جانشینی اسپانیا و قرارداد با اتریش موقع خاصی بدست آورد. به سال 1746 درگذشت.
ترسی. [ ] ( اِخ ) شیخ عبدالرحیم الترسی قادری. از خلفای اشرف زاده ٔرومی است که به سال 916 هَ. ق. درگذشت. او راست دیوان الالهیات ترکی. ( از اسماء المؤلفین ج 1 ص 563 ).
ترسی. [ ] ( اِخ ) عبداللطیف بن ابی طاهر احمدبن محمدبن هبةاﷲ الهاشمی الصوفی بغدادی ، معروف به ترسی. پس از سال 615 هَ. ق. در اشبیلیه درگذشت. از تصانیف اوست : 1 - الدلیل فی الطریق من اقاویل اهل التحقیق. 2 - نزهةالناظر فی مناقب الشیخ عبدالقادر گیلانی. ( از اسماء المؤلفین ج 1 ص 614 ).